سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قالب وبلاگ
نقد فیلم و سریال
 

باسمه تعالی

نقدی بر فیلم پل چوبی
نویسنده: رامین جهانی

جستجوی خوشبختی روی پل بی پایه ولغزان

پس از کش و قوس های فراوان بالاخره فیلم پل چوبی ساخته مهدی کرم پور که ششمین فیلم از دسته فیلم های تحریمی حوزه هنری بود به اکران عمومی در آمد. فلیمی که پس از دیدنش تحریم آن توسط حوزه هنری بیش از پیش مورد تایید قرار می گیرد و البته یک علامت سوال بزرگ از خود به جای می گذارد که اینچنین فیلمهایی چگونه مجوز ساخت و نمایش دریافت می کنند واقعا هیچ سازمان و نهادی در کشور جمهوری اسلامی ایران متصدی نظارت بر فیلمنامه و روند ساخت چنین آثاری فعالیت نمی کند. متاسفانه در سال های اخیر فیلمسازان و دست اندرکاران فرهنگی این کشور با پول بیت المال قدم در بیراهه ای گذاشته اند که غربی ها در خواب هم نمی دیدند. با داشتن چنین آثاری نیاز به ساخت آرگو ،300 و ... نیست و خیال دشمنان این مرز و بوم که فرهنگ و تمدن چند هزار ساله مان را نشانه گرفته اند با دیدن چنین آثاری راحت می شود آثاری که درون مایه اصلی آنها خیانت، ترویج روابط نامشروع، سیاه و زشت نشان دادن فضای حاکم بر جامعه است. فیلمسازانی که چنین فضای ناخوشایند و محبوسی از جامعه به تصویر می کشند باید بدانند که در همین جامعه به آنها فرصت و آزادی داده شده است تا هرجچه دوست دارند بسازند و هرچه دوست دارند بگویند. البته قسمت مهمی از ساخت چنین آثار به اصطلاح تحریمی مربوط به فروش بالا و درآمد زایی از طریق تبلیغ منفی است. و دوستان به خوبی یاد گرفته اند که با دست مایه قرار دادن خیانت های زناشویی یا انتقادات تند و غیر منصفانه از وضع حکومت خود  را به خوبی مطرح کنند و تحریمی بودنشان را در تمام رسانه ها و سایت ها اعلام و جار و جنجال تبلیغاتی به پا کرده و در نهایت از این آب گل آلود ماهی بگیرند و مخاطب را تحریک به دیدن فیلم کنند و پولی به جیب زده و تعطیلات را در ینگه دنیا به سر برند. فیلم هایی که به خاطر حرمت شکنی و تحریمی بودنشان دیده می شوند نه به خاط هنری بودن! چه بسا که که به لحاظ فنی و هنری خالی از هرگونه دستاورد و تکنیکی می باشند.

پل چوبی هم فارغ از این مسایل و مشکلات نیست و تکلیفش با جامعه و حکومت و نظام مشخص و واضح است البته کارگردان فیلم در اثر قبلی خود "جایی دیگر" هم نشان داده استعداد ساخت چنین موضوعاتی را دارد. در پل چوبی داستان درام فیلم به نوعی درپوشی است بر مسایل سیاسی مطرح شده در فیلم و تعجب برانگیز است که سازندگان فیلم سیاسی بودن آنرا رد کرده و تاکید دارند که به انها انگ سیاسی زده شده است. داستان درباره زوج جوانی با بازی بهرام رادان در نقش امیر و مهناز افشار در نقش شیرین است که سودای سفر به خارج از کشور را در سر می پرورانند این دو و سایر دوستانشان که در فیلم می بینیم نماینده جوانان کشور هستند که آرزو و آمال خود را در آن ور دنیا جستجو می کنند و به این نتیجه رسیده اند که اینجا جای زندگی کردن نیست و حتی راضی نیستند که بچه ی خود را در ایران به دنیا بیاورند. به همین جهت شیرین عازم دبی می شود تا به رتق و فتق امور مهاجرت رسیدگی کند و سعی در تسریع این امر دارد از طرفی با ورود نازلی (هدیه تهرانی) که عشق اول امیر بوده و دوران زیادی را با هم گذرانده اند باعث ایجاد تنش هایی می شود که امیر از شیرین غافل شده و در نهایت باعث از هم پاشیدن زندگی شان می شود. اما نکات تامل برانگیز فراوانی در فیلم وجود دارد که سعی می شود در این مجال کوتاه به آنها پرداخته شود. نشان دادن گروهی از دختر ها و پسرها در سفر به شمال که نسبت خیلی مهم انها هم دانشگاهی بودنشان است و نمایش روابط خیلی نزدیک حاکم بین انها دیگر چیز عجیبی نیست و همچنان در اکثر فیلم ها شاهد این مسایل هستیم. جوانانی که از لحاظ مالی در بهترین شرایط زندگی قرار داند و ظاهرا هیچ دغدغه و مشکلی ندانرد مگر سفر به شمال با جنس مخالف! البته این بار یک استاد به نام صبوحی با بازی مهران مدیری که دانای کل جمع است این گروه را هدایت می کند و به نوعی صبوحی پلی است برای رفتن آنها به آن ور دنیا. و شاید این صبوحی است که نقش پل چوبی را بازی می کند پلی بی پایه و اسای که جوانان آرمان های خود را در آن طرف پل جستجو می کنند غافل از مشکلات و مصایبی که گریبان گیر انها خواهد شد. البته تیپ و شخصیت صبوحی بشتر شبیه دلال و شیاد است تا یک استاد دانشگاه! ارتباط وی با شاگردانش هم به خصوص خانم ها هم ارتباط سالمی نیست چه ارتباطش با بیتا و چه با شیرین که با هم حسابی خلوت میکنند و شیرین هم برایش درد و دل می کند و از مشکلات زندگی اش می گوید. روشن کردن مستقیم سیگار و کشیدنش قرار بوده که در فیلم ها به تصویر کشیده نشود اما در این فیلم بارها وبارها توسط صبوحی و امیر شاهد این موضوع هستیم. حتی امیر از سیگار به عنوان سین هفتم برای سفره 7سین استفاده میکند که جای تاسف دارد. هنگام صرف ناهار در ویلا ، صبوحی خاطره ی سفر خود به افریقا و رفتن به قفس شیر ها را تعریف میکند و اینکه فقط به خاطر هیجان این کار را کرده است نوعی القای تفکر و اندیشه ی غلط است که به خاطر کسب تجربه و هیجان باید دست به هر کاری زد. در رابطه با خاطره صبوحی نکته ای وجود دارد و اینکه در روایتی داریم خلیفه وقت به امام هادی (ع) دستور می دهد به قفسی از شیرها برود زیرا که خوردن گوشت تن فرزندان زهرا(س) بر درندگان حرام است . با وردو امام به قفس، شیرها آرام گرفته و به پای ایشان میافتند.حال امیدورام نویسنده و کارگردان فیلم از بیان چنین خاطره ای از صبوحی قصد و غرض دیگری نداشته باشند. تشویق و تحریک بی خردانه نسبت به داشتن وحدت درونی و به دست آوردن آنچه که با تمام وجود می خواهی در دیالوگ های صبوحی به وضوح دیده می شود. حتی استفاده از شعر شاملو با عنوان مرگ نازلی( که در وصف مرگ وارطان سالاخانیان یکی ار مبارزین کودتای28مرداد سروده شده است) که توسط امیر و نازلی در کوه خوانده می شود تاییدی بر این نکته است که کارگردان و سازنده ی فیلم به دنبال اعلام و ارسال پیام مهمی بریا بیننده است. و زمانی این گفته ها و دیالوگ ها پر رنگ تر به نظر می رسد که زمان جاری در فیلم مربوط به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری سال88و اتفاقات پس از آن است. صبوحی در جایی دیگر از فیلم نظام و حکومت را به منقل هایی تشبیه می کند که پایه و فوندانسیونی محکم و استوار دارد و شاگردان را اینگونه درس میدهد که باید این منقل ها را فروریخت و به جایش ساختمان هایی جدید برپانهاد. حتی صبوحی به تغییرات در انتخابات هم راضی نیست و تاکید دارد که با تغییر چند مقام بالا رتبه دردی دوا نمی شود و این خانه از پای بست ویران است. همخوانی ترانه ی " وقتی میای.." توسط دختران و پسران حاضر در جمع هم شاید در ابتدا خیلی عاشقانه و رمانتیک به نظر بیاید اما قطعا در پشت پرده حمایت و پشتیبانی خود را از نامزد خاص آن دوران بیان میکند به خصوص اینکه تصویر به نمایش درامده در یک بکگراند سبز رنگ که مربوط به جنگل های شمال است و چیزی را یادآور نیم شود مگر جریان فتنه سبز. بی اعتمادی زن و شوهر جوان هم در فیلم به وضوح دیده می شود هنگامی که شیرین قصد سفر به دبی را دارد به امیر قول می دهد که مواظب خود و زندگی شان خواهد بود و بو نوعی قول میدهد که مرتکب خطایی نخواهد شد که این خود توهین بزرگی است به اصل و بنیان یک خانواده که مهمترین پایه و اساس آنرا اعتماد و اطمینان طرفین تشکیل می دهد و در ادامه هم امیر با یک تماس و اینکه پشت سر همسرش حرف و حدیث بر سر زبان ها است بدون کوچکترین تحقیق و پرسش پشت پا میزند به 10سال زندگی مشترکش با شیرین و بیخیال همه چیز می شود. بازی فرهاد اصلانی در نقش یک سپاهی و نظامی که در فیلم با عنوان سردار از او یاد می شود از دیگر اهانت های فیلم به نظام می باشد سرداری که برای ساخت ساختمان نیمه کاره اش از یک پادگان سرباز به جای کارگر اسفاده میکند سرداری که تیپ و ظاهری دینی مذهبی دارد امام ریاکارانه به سایر مسایل رسیدگی میکند سرداری که کارگرانش باید به زور در انتخابات شرکت کنند و حق انخاب هم ندارند و فقط شناسنامه خود را می دهند و ممهور تحویل می گیرند سرداری که در ادامه فیلم مسیول رسیدگی اغتشاشات بعد از انتخابات می شود و خیلی بی رحمانه و بی منطق با مراجعه کنندگان برخورد می کند و ریشه تمام مشکلات را زیر سر دانشجو ها می داند.  چرا باید یک سردار و یا سرهنگ این مملک اینگونه پست و سخیف نشان داده شود؟ چرا باید فقط و فقط بدی را ببینیم و به تصویر بکشیم؟ پدر امیر از حاجی بازاریهای معروف باز است که به علت تجدید فراش با پسر و دختر خود ارتباط خوبی ندارد. امیر که گاه گداری به آهنا سر می زند و حتی از تبریک سال نو هم به پدر خود ابا دارد و دختری که گستاخانه در روی پدر ایستاده و از ارتباطش با دوست پسرش دفاع می کند. و البته با حمایت امیر هم از این رابطه در میابیم که چنین روابطی دیگر عادی شده و اگر کسی از انها غافل شود کلاهش پس معرکه است. و البته دوست پسری که از گفتن اصل و نصب خود که پدر او هم از افراد معروف و به نام بازار است سرباز می زند و به نوعی سنت و احترام به بزرگتر به خصوصو پدر و مادر را نکوهش می کند. امیر در طول فیلم دائما در حال دروغگویی است هم به سردار هم به شیرین و... که متاسفانه قبح دروغگویی در فیلم هایمان به شکل وحشتناکی از بین رفته و تاسف بارتر اینکه کمک کم در جامعه هم این اتفاق در حال رخ دادن است و هیچکس فکری به حال آن نمیکند. چهره مثبت و عاقل فیلم هم دایی ناصر(آتیلا پسیانی) نشان داده می شود که صاحب یک کافی شاپ سنتی در زیر پل چوبی است. وی به جوانان دهه شصت و هفتاد فرصت حضور در مغازه اش را می دهد و به نوعی مکان امنی برای آنها ایجاد کرده و هنگامی که گروهی از اغتشاش گران به مشکل برمی خورند به وی پناه می آورند و او هم بسیار پدرانه و مهربانانه با آنها برخورد می کند بر خلاف ماموران حکومتی که گویی پدر کشتگی با آنها دارند. پخش سرود ای ایران در کافه دایی ناصر هم نشانگر موضع وی در قبال انتخابات سال88 است و البته مظلوم نمایی وی بابت تعطیل کردن مغازه اش به خاطر امان دادن به اغتشاش گران و ظالم نشان دادن نظام و حکومت هم جالب توجه است. مستبد و ظالم و بی منطق بودن نظام و دستگاه های حکومتی ان زمان به اینجا ختم نمی شود و در قسمت های مربوط به بازداشت اغتشاش گران هم شاهد این تصویر از نظام هستیم. وجود زندان های مخوف و نامعلوم در بیابان، طرز برخورد ماموران با خانواده بازداشت شدگان، ارجاع خانواده ها به پزشکی قانونی جهت پیگیری وضعیت فرزندشان، برخورد سرد و از روی غرور با آنها و... همه همه تصویر سیاه و غلطی است که از جامعه در این فیلم به نمایش درمیآید. اما یک نکته قبل بررسی هم وجود دارد و آن در مورد تیپ و طبقه دسگیرشدگان و خانواده هایشان است تا آنجا که ما یادمان می آید درآن زمان بیشتر دسگیر شدگان از قشر مرفه و بی دردسر جامعه بودند با خانواده هایی متمول و روشن فکر اما در این فیلم بیشتر دسگیرشدگان از قشر ضعیف و پایین جامعه هستند با خانواده هایی به ظاهر متدین و موقر با ظاهر اسلامی  که این جای سوال دارد کارگردان چه چیزی را می خواسته به اثبات برساند. اعتراض امیر به اوضاع نا به سامان جامعه هم از ابتدای فیلم تا انتها ادامه دارد و با جمله اینجا چه خاطره و حال خوب و چه ساختمان را می کوبند شدت انزجار خود را از وضع حاکم بر جامعه نشان می دهد. به عقیده فیلمساز تماس ها و روابط بدنی بین بازیگران هم مسئله مهمی نیست از پانسمان زخم امیر توسط شیرین گرفته تا کنار هم نشستن امیر و نازلی روی تخته سنگی در کوه! بماند که از نحوه رایطه نازلی و امیر هم در گذشته زاد سر در نمی اوریم و متوجه نمی شویم دختری که چند سالی از امیر بزرگ است به چه مناسبتی چنین رابطه عمیق و دوستانه ای با وی دارد و حتی هنگام خداحافظی با امبر به او می گوید که ما درست و حسابی خداحافظی نکردیم، حال اینکه خداحافظی مد نظر نازلی چگونه و به چه شکل بوده کرم پور می داند و خدایش. متاسفانه رابطه غیر شرعی امیر و نازلی در غیاب شیرین هم در جلوی یک سقا خانه که مزین به آیات قرانی است به بالاترین درجه از عشق و دوستی می رسد و عملا تمام ارزش های دینی این مملکت را زیر سوال می برد حتی دیالوگ معروف امیر مبنی بر اینکه عشق یعنی حالت خوب باشه تایید و تاکید خوشگذرانی های لحظه ای و موقت است و بدان معنا که در هر حالی که هستی باید طبق فضای آن لحظه خوش باشی و لذت ببری و به پیش و پسش فکر نکنی که متاسفانه القای چنین تفکر باطلی باعث سست شدن بنیان خانواده و زندگی می شود تفکری که کارگردان به سختی دنبال ترویج ان بوده است. تاکید بر اینکه عشق اول از یاد نمی رود هم فکر غلطی است که در فیلم بیان می شود و متاسفانه خیلی از مخاطبان و بینندگان فیلم را در فکر فرو خواهد برد و شاید گذشته ای که دوست داشتند فراموش کنند را به یادشان می اورد. حال سوا از مسولین این است که تا کی باید شاهد ساخت و نمایش چنین آثار سخیفی باشیم.؟ چرا نمی خواهیم باور کنیم که راه غلطی را پیش گرفته ایم و بدانیم که هر وقت ماهی را از آب بگیریم تازه است. دوستان فیلمساز چرا فکر می کنند باید با شکستن تابو ها و خط قرمزها جلب مخاطب کنند. چرا غرب و هالیوود به این نتیجه رسیده که در آثار خود باید به مسئله زندگی پس از مرگ و وجود حساب و کتاب بپردازد ولی ما همچنان درگیر روابط عشقی مثلثی و خیانت و عشق و عاشقی سطحی هستیم. چرا کمی و فقط کمی بیشتر روی موضوع و درون مایه فیلم نامه ها تفکر و تامل نمی کنیم. چرا تصویری سالم و درخورتوجه از جامعهو خانواده به تصویر نمی کشیم. امیدوارم خیل عظیمی از مشکلات پیش روی فرهنگ و تربیت کشورمان با روی کارآمدن دولت جدید حل شده و شاهد ساخت آثاری مناسب و فاخر در حد نام ایران اسلامی مان باشیم.

 


[ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 9:0 صبح ] [ رامین جهانی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 24816

  • علمی
  • پنس
  • ضایعات